بیا دلدار زیبایم، دمی با من به سر کردن
به حال بی قرار خود،به خوش روئی نظر کردن
ندارم بی تو آرامش، بیا آرام جانم باش
نمی ارزد همه دنیا، به یک دم بی تو سر کردن
اگر مهر و وفا داری، وفا داری نما بر من
که همچون شمع می سوزم،ز دود من حذر کردن
فراقت می کشد ما را، تحمل تا به کی آخر
بیاید قاصدک روزی، ز حال تو خبر کردن
کدامین نقطه می خوابی، ببویم جای خوابت را
به دنبال سرت آخر، همه عمرم سفر کردن
وصالت می شود بر ما، میسر ای نگار من؟
اگر گردد نمی دانم، ولی خون جگر کردن
شبی در خواب خود دیدم،تو می آئی به بالینم
در این رویا قدومت را،پر از درّ و گهر کردن
کدامین شب تو می آئی، کدامین لحظه عمرم؟
شود روشن دو چشم من،به سیمایت نظر کردن
تو می آئی ولی آن دم،که من خوابیده در خاکم
بگیرد دامنت آهم، ز آه من حذر کردن
شعر از درویش........................